این روزها با چند نوجوان که صحبت میکردم هدف و دغدغهی اصلی برای آیندهی زندگیشان، پولدار شدن بود. میگفتند پول که داشته باشی؛ همه چیز داری. عزت، رفاه، سواد، سلامتی، تفریح و هزارتا چیز دیگر که لذتبردن از زندگی را به تو هدیه میکند. من حرف زیادی برای گفتن به آنها نداشتم. چون میدیدم جهانبینیای که نوجوان را به این آرزو کشانده به اندازهی طولِ ارض با آن حقیقتی که باید باشد فاصله دارد. تنها برای خالی نماندن عریضهای که پیشتر با آرمانهای پولی حکاکی شده بود؛ گفتم: آره، پول که داشته باشی همهی اینها را داری اما هیچکدامشان مالِ تو نیست. تو یک انسانی، و حقیقتِ انسان یعنی روحِ او. روحی که اگر از جسم جدا شود چند دقیقه بیشتر طول نمیکشد که جسم بو میگیرد و همه ازش فرار میکنند. تو اما همهی این چیزهایی که گفتی مربوط بود به جسمت. یعنی لذتهایی که فوق فوقش ۵۰ سال زور میزنی بهترینشان را به دست بیاوری؛ تازه اگر موفق شوی، و هر کدام را هم که به دست بیاوری، باز آن روحیهی حرص و طمع و بینهایتطلبی که با روح انسان عجین است، بهترتر از آنها را از تو میخواهد، و اینگونه همهی عمرِ تو میشود دویدن و دویدن و باز دویدن و هیچگاه نرسیدن. و یک وقت میرسی به پایان خطی که همهی چیزهایی که خودت را برایش کُشتهای باید به عنوان ارثیه برای بقیه باقی بگذاری و بروی سمت ابدیتی که در آن روحِ تو حرف اول و آخر را خواهد زد. روحی که نسبتی با هدف خلقت برای خودش تعریف نکرده است. اما هیچکدام از این حرفها به آن معنا نیست که نباید پولدار شوی. آدم باید تلاش کند که به رفاه برسد و عزتمندانه زندگی کند؛ اما حواسش باشد که جایگاه هدف و ابزار رسیدن به هدف را در زندگی جابجا نکند. پول خوب است؛ تا جایی که به چشم یک ابزار در زندگی بهش نگاه شود نه هدف. و اگر این نگاه رواج یابد؛ بیپولها بخاطر نداشتنِ ابزار پول در دستشان افسرده نمیشوند، چون میفهمند که خدا برای رسیدن به هدف، فقط ابزارِ پول را قرار نداده است و هر یک از آدمها به تبعِ امکانات و ظرفیتهای خود، ابزارهای مختلفی برای خوشبختشدن در اختیار دارند که دیگری ندارد. و حرف آخر آنکه خوشبختهای تاریخ، به خاطر پولدار بودنشان نبوده که خوشبخت شدهاند و نامشان در یادها حک شده است.