
در جهانِ جنگهای ترکیبی، جایی که مرز میان واقعیت و روایت گم میشود، نبرد فقط در خاک نمیگذرد؛ ذهنها هم میدان نبرد شدهاند. جنگ دوازدهروزه میان ایران و رژیم صهیونیستی، بیش از آنکه بر دوش موشکها و تجهیزات نظامی باشد، بر دوش رسانهها و شبکههای اجتماعی سنگینی میکرد. تصویری که از جنگ ساخته شد، در بسیاری مواقع سهمگینتر از خود جنگ بود. این یادداشت روایتیست از یک نبرد دوگانه؛ نبردی که نیمی در میدان، و نیمی در ذهن ما در جریان است.
✍یادداشتی به قلم محمد صادقی/مدیر مسئول پایگاه خبری تحلیلی عصر زنجان
🔸در روزگار ما، جنگ فقط در خاک و خون معنا ندارد؛ جبههها دیگر فقط خطوط مرزی و سنگرها نیستند. ذهن آدمها، شبکههای اجتماعی، تیترهای خبری و تصاویر پرزرق و برق، همان میدانهایی هستند که سرنوشت نبردها را تعیین میکنند. در جنگ دوازدهروزه میان ایران و رژیم صهیونیستی، خیلی زود مشخص شد که سنگینترین گلولهها، شاید آنهایی نبودند که از موشکاندازها شلیک میشدند، بلکه همانهایی بودند که از دریچهی صفحهی موبایل، با سرعت نور وارد ذهن مردم میشدند.
🔸رسانهها در این جنگ، نه فقط ابزار اطلاعرسانی، که خود بخشی از جنگ بودند؛ گاهی هم فرمانده اصلی. پلتفرمهایی مثل تلگرام، توییتر، اینستاگرام و حتی شبکههای رسمی، هر کدام سهمی داشتند در ساختن آن چیزی که مردم به آن “واقعیت” میگفتند. اما این واقعیت، همیشه واقعی نبود. گاهی عکس یک انفجار قدیمی بهجای حملهای جدید منتشر میشد؛ گاهی تصویری از یک سرباز مجروح، بیزمینه و بیسند، احساسات میلیونها نفر را جریحهدار میکرد. در چنین وضعیتی، تشخیص درست از نادرست، مثل پیدا کردن سوزن در انبار باروت بود.
🔸هر ثانیه، دهها پیام و هشدار و تحلیل منتشر میشد. بمباران خبری، شاید حتی سهمگینتر از بمباران میدانی بود. مردم مدام چشمشان به صفحهها بود، منتظر خبر بعدی، نگران فردا. بعضیها از ترس شروع کردند به احتکار مواد غذایی، بعضی بهدنبال پناهگاههای امن گشتند، و بعضی هم آنقدر در اضطراب فرو رفتند که مرز میان جنگ و روانپریشی را گم کردند.
🔸رسانهها قهرمان و ضدقهرمان میسازند. گاهی با یک تیتر، کسی را نجاتدهنده میکنند و گاهی با همان تیتر، کسی را به هیولا تبدیل. در این بازیِ روایتها، دشمن نه فقط در جبهه مقابل، که در ذهن مردم ساخته میشود. وقتی هیجان جای تحلیل را میگیرد، وقتی ترس و نفرت جای منطق مینشیند، دیگر هیچ چیزی سر جای خودش نیست. فقط کافیست کسی که “روایت” را در دست دارد، بداند چطور احساسات را هدایت کند.
🔸اما همهچیز هم از بیرون نمیآید. بخشی از آشفتگی از درون است؛ از نابرابری در دسترسی به منابع درست. وقتی مردم مجبور میشوند برای دانستن حقیقت، به کانالهای بینام و نشان تلگرامی یا صفحات مشکوک اینستاگرامی پناه ببرند، شایعه جای حقیقت را میگیرد. و شایعه، مثل ویروس، ذهنها را آلوده میکند و ترس را همهگیر.
🔸در چنین جنگی، رسانه فقط ابزار نیست؛ سلاح است. و اگر سلاح در دست نابلد یا بیاخلاق بیفتد، هر چه هست را به آتش میکشد. جنگ روانی دیگر اصطلاح نیست؛ واقعیتی است که در سکوت، با هشتگ و شایعه و تصویر، ملتها را زانو میزند. با هر انتشار تصویر جنازه، با هر خبر تاییدنشده از حمله قریبالوقوع، با هر تحلیل سطحی و هیجانی، یک تکه از آرامش جمعی نابود میشود.
🔸رسانه اگر بخواهد، میتواند جای آرامش را با التهاب عوض کند؛ و برعکس، اگر بخواهد، میتواند حتی در دل جنگ، مردم را به درک و آگاهی برساند. مسئولیت رسانهها در چنین موقعیتی فقط خبررسانی نیست؛ مدیریت روان جامعه است. واقعگرایی بدون ترسافکنی، صداقت بدون ایجاد وحشت، و روایت بدون دشمنسازی، چیزهاییست که در میدان نبرد رسانهای از همه سختتر است.
🔸در نهایت، شاید این جنگ دوازدهروزه در میدان تمام شود، اما در ذهنها، اگر خوب مدیریت نشود، سالها ادامه پیدا میکند. حافظهی جمعی، همانطور که گلوله را به خاطر میسپارد، روایت را هم فراموش نمیکند. پس باید دید چه کسی روایت میسازد، و با چه نیتی. این روزها، پیروزی شاید نه برای کسی باشد که بیشتر شلیک میکند، بلکه برای آنکه بهتر روایت میکند.